اخلاق توحیدی(1)
من خداپرستم. خداپرستی را از دو دیدگاه تلقی می کنم:
اول: از دیدگاه فلسفی، جهان را نه مجموعه ای از عناصر، نیروها و قوانین کور، که پیکری زنده و معنی دار می بینم. خداپرست آگاه، خود را در برابر هستی ای می یابد که می فهمد، احساس می کند و اراده ی آگاه بر آن حاکم است.فقدان خدا سیمای طبیعت را ابلهی می نماید که انسان خود را با او بیگانه حس می کند. غیبت خدا، هستی را قبرستان بی کرانه ای می کند که انسان خود را در آن تنها می یابد. انسان را به هر حال نمی توان از جهان جدا دانست، اگر جهان فاقد معنی باشد، سخن گفتن از معنی انسان موهوم است. هستی پوچ، زندگی را نیز پوچ می سازد و ناچار انسان نیز به پوچی میرسد.
هنگامی که بودن عبث است، همه چیز از آن رو که هر چیزی پدیده ای از بودن است، عبث خواهد بود.
نمی توان در عالمی که از شعور، اراده و جهت عاری است، از مسئولیت انسان سخن گفت. مسئولیت انسان، که ریشه در عمق هستی نداشته باشد و بی پایه و پایگاه وجودی باشد، یک مفهوم ذهنی و ایده آلیستی است یا ارزشی مصنوعی و دعوتی تحکمی که تاب تحلیل منطقی و توجیه عقلی ندارد و تنها به این دلیل مقدس است که مورد اتفاق است و بنابراین، تا وقتی وجود خواهد داشت که مورد اتفاق است و بنابراین، تاوقتی وجود خواهد داشت که مورد قبول باشد و روح اجتماعی و وجدان اخلاقی آن را بستایند و هنگامی که رشد عقلی افراد بر احساس اخلاقی و روح جمعی و سنت های موروثی غلبه یافت و مقدسات اجتماعی و ارزشهای اخلاقی و انگیزه های عاطفی در زیر سرانگشتان خشک و بی عاطفه ی منطق عقلی تشریح شد، مسئولیت انسان که فرد را به فدا کردن خویش به دیگران فرا می خواند و نثار آزادی، رفاه، لذت و حتی زندگی خود را در راه آزادی، رفاه، لذت و زندگی بشریت، ملت، طبقه محکوم و یا سرنوشت نسل های فردا فضیلت تلقی می کند، به صورت پندی زاده ی پندار در می آید، آن چنان سست و پا در هوا که در برابر حمله ی ضعیف و ساده یک چرا؟ خود را می بازد و مات میشود، چه، در جهانی مادی و در طبیعتی مکانیکی، مسئولیت از روح جمعی سرچشمه می گیرد و مصلحت اجتماعی آن را بر افراد انسانی تحمیل میکند.
در حالی که برای خداپرست، مسئولیت از عمق وجود سر می زند و ریشه در واقعیت عینی بیرون از ذهن فرد و سنت جمع دارد و حالت طبیعی و معقول و جبری انسان خود آگاهی است که در طبیعتی زنده و آگاه که هدف دارد، حساب دارد، صاحبدل و صاحب تمیز خیر و شر است و می فهمد و حس می کند و هر حرکتی برایش معنی دارد و در قبال هر انتخابی، عملی، عکس العمل نشان می دهد خود را در زیر نگاهی همیشه باز و همیشه بیداری می یابد که همیشه نگران اوست و طبیعی و منطقی است که خود را همیشه مقید، متعهد و در قبال نه تنها هر عملش، که هر اندیشه و احساس و گرایش که در نهانش می گذرد، مسئول احساس کند و در این صورت، مسئولیت نه ساخته ی مصلحت جمعی و نه در رابطه میان افراد یک جامعه، که بر آمده از ذات عالم وجود و در رابطه میان اراده آگاه انسان و اراده آگاه جهان معنی می شود..
برگرفته از کتاب خودسازی انقلابی
معلم شهید دکترعلی شریعتی...